Laboratory Science Group

تبلیغات

شاد باشیدمطلب ارسالی ازMahsa Mohammady

سوار تاکسی شدم رسیدیم سر خیابون گفتم مرسی اقا

میگه پیاده میشین؟

پ نه پ خواستم بین راه ی تشکر ناغافلی کرده باشم جو از سنگینی در اد... 

 

رفتم دندونپزشکی به دکتر میگم اقای دکتر دندون عقلم کج دراومده اومدم حسابشو برسی

دکتر میگه یعنی میگی بکشمش؟

پ نه پ گفتم دکتری یه کم نصیحتش کنی بلکه ب راه راست هدایت شه...

 

صبح دیرم شده ب مامانم میگم یه سیب واسم بیار میگه الان میخوای بخوری؟

پ نه پ میخوام کله سحری چک کنم ببینم قانون نیوتون هنوز سر جاشه یا نه...

 

تو کلاس هی میگیم استاد خسته نباشید. استاد میگه یعنی وقت تمومه؟

پ نه پ همین الان از اتاق فرمان اطلاع دادن که 1 ساعت به تایم کلاس اضافه شده...

 

در اسانسور رو باز کرده کوبونده تو سر من از درد اشکم در اومد میگه اخی دردت اومد؟

پ نه پ دیدم شب جمعه س به یاد مرده هامون افتادم یه دیده ای تر کردم...

 

واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه شما واسه اگهی استخدام اومدین؟

گفتم پ نه پ اومدم بگم اصلا رو من حساب باز نکنین...

 

یارو 2 ساعت گرفته موهاشو  سیخ کرده داده هوا

دوستش از راه اومده میگه فشن کردی؟

میگه پ نه پ یه موی سفید در اومده همه به احترامش ایستادن...

 

رفتم کدو تنبل بخرم میگه میخوای بخوری؟

پ نه پ میخوام واسش استاد خصوصی بگیرم زرنگ شه برم اسمشو عوض کنم...

 

 

 



ما که هیچی نشدیم....

 



کدومش؟

 



چه زیباست با هم بودن!!!

پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!

 دختر: توباز گفتی ضعیفه؟

 پسر: خب… منزل بگم چطوره؟

 دختر: وااااای… از دست تو!

 پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟

 دختر:اه…اصلاباهات قهرم.

 پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟

 دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟

 پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.

 دختر: … واقعا که!

 پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟

 دختر: لوووس!

 پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!

 دختر: بازم گفت این کلمه رو…!

 پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من!

 دختر: من ازدست توچی کارکنم؟

 پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من!

 دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!

 پسر: صفای وجودت خانوم!

 دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!

 پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو… برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….!

 دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”

 

 پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

 دختر: ولی من که بور بودم!

 پسر: باشه… فرقی نمی کنه!

 دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من…

 پسر: …

 دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟

 پسر: …

 دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…

 پسر: …

 دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…

 پسر: خدا… نه… (گریه)

 دختر: چراگریه میکنی؟

 پسر: چرا نکنم… ها؟

 دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش…

 پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…

 دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا

 پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم

 دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟

 پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم…

 

 دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …

 پسر: …

 دختر: دوباره ساکت شدی؟

 پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!

 تک عروس گورستان!

 پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!

 اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…

 نه… اشک و فاتحه

 نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

 امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

 آرام بخواب بای کوچ کرده ی من…

 دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!

 نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!

 بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…

 اما… تـو آرام بخواب

  



روز علوم ازمایشگاهی مطلب ارسالی ازMahsa Mohammady

ان هنگام که مثبت و منفی تو دنیایی را زیر و رو می کند   

ان هنگام که حق لمس تک تک سلولها فقط از ان توست

ان هنگام که فقط تو نظاره گر خدا اندرون میکروسکوپ    

هستی

تویی و فقط تویی که بر تارک تمامی رشته ها ایستاده ای

ارزشمند ناشناخته روزت مبارک.

همکلاسیهای عزیز روزتون مبارک.موفق و سربلند باشید.



نترس....

نتـــرس . . اگــــر هم بخـــــواهم از ایـــن دیــــــــوانـه تـر نمیــشوم ! گفـــــته بودم بی تـــو سخــــت میگــــــذرد ! حـــــرفم را پس میگــیرم بــی تــــــو انگـــــــار اصـلا نمـیگــــــذرد ! ...

 



mashghe shab

 

 

مشـــــق شـــــب مـــــی نـــــویســـــم!

 

_ صـــــدبار، از روی هـــــرکلـــــمه _

 

دلتـــــنگـــــی مـــــمـــــنوع!

 

خـــــاطـــــره مـــــمـــــنوع!

 

خـــــاطـــــره بـــــازی هـــــم تعـــــطیـــــل!

 

و مـــــشق مـــــی کنـــــم هـــــر غـــــروب تـــــمام ایـــــن هـــــا را ...

 

تـــــا کـــــه بـــــاور كنـــــم گـــــذشتـــــه هـــــایـــــم

 

همـــــراه بـــــا خـــــاطـــــراتـــــم...

 

گـــــذشـــــته اســـــت!

 

امـــــا ...

 

چـــــه فـــــایـــــده کـــــه

بـــــه گـــــوش دل ســـــاده ی خـــــوش بـــــاورم نمـــــی رود!



به سادگی....

به سادگی رفت....نه اینکه دوستم نداشت.!نه...فهمید خیلـــــــــــی دوستـــش دارم...

 



تنهایی....

ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی

 غذایت را سرد می خوری

 ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام!

 لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!

 

 ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!

 شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!

 تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست.

 



دیروز....

دیروز، پینوكیو آدم شد و امروز، آدمها پینوكیـو ....

 من از عاقبت قصه مادربزرگ می ترسم اگر، فردا، شنل قرمزی گرگ شود!!!

 



ليست صفحات
تعداد صفحات : 18
.